ولیه

معنی کلمه ولیه در لغت نامه دهخدا

( ولیة ) ولیة. [ وَ لی ی َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث ولی. ( اقرب الموارد ). رجوع به ولی ( از ع ، ص ، اِ ) شود. || پشم آگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). برذعة. ( اقرب الموارد ). پالان خر و اسب. ( غیاث اللغات از شرح نصاب ). || توشه ای که زن جهت مهمانی فرودآینده مهیا کند. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ، ولایا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، وَلیّات. ( از اقرب الموارد ). || نزدیک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): دار ولیة؛ سرای نزدیک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || به استعاره بر سفینه و کشتی اطلاق گردد. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه ولیه در فرهنگ فارسی

(صفت ) مونث ولی : ( هفت تنان ... بنظر ولی. مذکوره در آمده ... )

معنی کلمه ولیه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَلِیِّهِ: خونخواهش - سرپرست و اداره کننده ی امورش (ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است ، مثلا ولی صغیر یا مجنون یا سفیه ، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان را به عهده دارد. این معنای اصلی کلمه ولایت است ، ولی در مورد حب نیز استعمال شده ، و به تدری...
ریشه کلمه:
ه (۳۵۷۶ بار)ولی (۲۳۱ بار)

جملاتی از کاربرد کلمه ولیه

تومان آغا خواهر تنی فخرالدوله بود. او در جوانی به خواست پدرش با علی خان قاجار ظهیرالدوله که وزیر تشریفات دربار بود ازدواج کرد. پس از ازدواج لقب «ملکه ایران» گرفت. آنها دارای سه پسر و چهار دختر از جمله ولیه صفا (فروغ‌الملک) شدند.