ولخ

معنی کلمه ولخ در لغت نامه دهخدا

ولخ. [وَ ] ( ع مص ) زدن به باطن کف دست. ( اقرب الموارد ).
ولخ. [ وَ ل َ ] ( اِخ ) قلعه ای است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
گر به سان قلعه خیبر ولخ گشت استوار
وَاندر آن چون اهل خیبر دشمنان کرده حشر.امیرخسرو دهلوی ( از انجمن آرا ).

معنی کلمه ولخ در فرهنگ فارسی

زدن بباطن کف است .

جملاتی از کاربرد کلمه ولخ

این پیروزی باعث شادی و قوت قلب ایرانیان گردید و پس از آنکه خبر این پیروزی به شهرهای خراسان و جنوب فرارود رسید، مردم بسیاری از این نواحی اشغال شده شورش و قیام کردند و حاکمان مغولی را که توسط مهاجمان تعیین شده بود به قتل رساندند و از نتایج مهم این پیروزی این بود که چنگیزیانی که قلعهٔ ولخ طخارستان را در محاصره داشتند قلعه را رها کرده از محل گریختند. اما سپاهیان جلال‌الدین پس از این گشایش به جمع‌آوری غنائم مشغول شدند و میان دو نفر از بزرگان لشکرش بر سر تصاحب اسبی نزاع درگرفت در نتیجه سپاهش متفرق شد و او از این فتح نتوانست بهرهٔ چندانی برگیرد.