وفاقه

معنی کلمه وفاقه در لغت نامه دهخدا

( وفاقة ) وفاقة. [ وِ ق َ ] ( ع مص ) سازوار آمدن. ( المصادر زوزنی ). موافقت و سازواری کردن. ( آنندراج ). رجوع به وفاق شود.

معنی کلمه وفاقه در فرهنگ فارسی

ساز وار آمدن موافقت و ساز واری کردن

جملاتی از کاربرد کلمه وفاقه

گفت: به جهت آنکه محمد حسن از سرنعمت بسیار و رفعت دنیا برخاسته است و به سر علم آمده است، و علم سبب عز دین است و ذل دنیا، و ابویوسف از سر دل وفاقه به علم آمده است و علم راسبب عز و جاه خود گردانیده. پس هرگز محمد چون او نبود که استاد ما را ابوحنیفه به تازیانه بزدند قضا قبول نکرد و ابویوسف قبول کرد. هرکه طریق استاد خلاف کند من با او سخن نگویم.
فقال: ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ تری انّه لا یؤمن اولیائه غدا من فراقه و قد عاشوا الیوم علی ایمانه و وفاقه کلا ان یمتحنهم بذلک، قال اللَّه تعالی: لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ.
با فقر وفاقه هیچ حسد نیست بر توام گو هردو کون از آن تو واو مرا بود
چنان مطلق شد اودر فقر وفاقه که زرّ و نقره دادش سه طلاقه