وعز. [ وَ ] ( ع مص ) پیش آمدن به کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). وریستاد برنهادن. ( تاج المصادر بیهقی ): و عز الیه فی کذا وعزاً؛ چنین پیش آمد او را در این کار، و این را در کردن و یا نکردن کار هر دو میگویند. ( ناظم الاطباء ).
جملاتی از کاربرد کلمه وعز
تو بزرگی و نیکنامی وعز به سخایافتی و خلق حسن
سال تو فر خجسته و ایام تو سعید عمر تو بیکرانه وعز تو جاودان
توآفتاب و به پیروزی و سعادت وعز ستاره شرف و ملک با تو کرده قران