وضائع

معنی کلمه وضائع در لغت نامه دهخدا

وضائع. [ وَ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ وضیعة، به معنی کتاب که در آن حکمت نویسند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رخت و بار قوم. ( منتهی الارب ). اثاثه مسافرین. ( از اقرب الموارد ). گویند: این خلفوا وضائعهم.
- وضائع الملک ؛ آنچه بر رعایا مقرر و واجب است در ملک ایشان از زکات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
- وضائع کسری ؛توقیعات انوشیروان. الوضائع الذین وضعهم کسری فهم شبه الرهائن کان یرتهنهم و ینزلهم بعض بلاده. ( اقرب الموارد ). رجوع به وضیعة شود.

جملاتی از کاربرد کلمه وضائع

اگرچه از ساکنان ایرانی حیره اطلاع دقیقی نداریم، لکن به قطع می‌توان گفت که خانواده‌های متعددی از پارسیان به حیره کوچیده بودند. از سوی دیگر می‌دانیم که برخی از پادشهان ایران دسته‌هایی سپاه که مسلماً ورزیدگی فراوان داشتند در اختیار امیران حیره قرار می‌دادند. برخی از این سپاه‌ها مدتی نزد ایشان می‌ماندند و سپس جای خود را به دسته‌های تازه‌ای می‌سپردند. از آن جمله است سپاهی که به شهباء یا وضائع شهرت یافته بود و تحت فرمان نعمان اول قرار داشت.