معنی کلمه وشر در لغت نامه دهخدا وشر. [ وَ ] ( ع مص ) به اره بریدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بریدن چوب به اره. ( تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ). || تیز و تنک کردن دندان را. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). روشن و تنک کردن دندان. ( تاج المصادر بیهقی ).وشر. [ وُ ش ُ ] ( ع اِمص ) خوبی و تیزی دندان ، خلقی باشد یا جعلی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تیزی و تنکی دندان و دندانهای داس.( ناظم الاطباء ). لغتی است در اشر. ( اقرب الموارد ).
جملاتی از کاربرد کلمه وشر سودای عشق کرده زخود بی خبر مرا آسوده دل نموده زهر خیر وشر مرا کاریش به خیر وشر نباشد درکار کسش نظر نباشد نیستی آئینه هستی بود خیر وشر از بنده یکدیگر نمود دیدی که فتنه وشر بر پا شد ز هر سو دادی به دست مستی خنجر ز چشم ابرو آسمان و زمین حجاب کیند خیر وشر نفع و ضر حجاب ویند خیر وشر را به این و آن بگذار قصهٔ خیر و شر چه می پرسی مرا بر جسم ایشان راهبر کرد وزایشانم در اینجا خیر وشر کرد