وزه

معنی کلمه وزه در لغت نامه دهخدا

( وزة ) وزة. [ وَزْ زَ ] ( ع اِ ) مؤنث وز. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ). ج ، وزات. ( اقرب الموارد ). رجوع به وَزّ شود.
وزه. [ وَ زَ / زِ ] ( اِ ) تخم مگس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

معنی کلمه وزه در فرهنگ فارسی

تخم مگس

جملاتی از کاربرد کلمه وزه

به احترام تمامش به دوش خویش نشاند ببرد در بلدی وزه بلیه‌اش برهاند
چو تیرم ز احسنت وزه رفته در تاب چو تیغم ز زخم زبان مانده در تب
احسنت وزه ای خسرو پیروزکه هر روز پیک تو همی نامهٔ فتح و ظفر آرد
این همی گفت که احسنت وزه ای شاه زمین وان همی گفت که جوید زی ای شاه زمان
سه کار بیکبار همی ساخته داری احسنت وزه ای پیشرو زیرک هشیار