وزندگی

معنی کلمه وزندگی در لغت نامه دهخدا

وزندگی. [ وَ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) حاصل مصدر از وزیدن. وزش. رجوع به وزیدن شود.

معنی کلمه وزندگی در فرهنگ فارسی

حاصل مصدر است از وزیدن وزش

جملاتی از کاربرد کلمه وزندگی

القصه به قصد جان ما بسته صفی مرگ از طرفی وزندگی از طرفی
همراه پدرش فقیه تقی الدین البسکی به دمشق سفر کرد، از کوچکی در دمشق ساکن شد وزندگی اش را در آنجا گذراند و به یکی از معروف‌ترین قضات در دمشق تبدیل شد و در آنجا درگذشت. او سخنور و زبان زد همه و استدلال کننده ای قوی بود، قوه قضائیه را در دمشق به پایان رساند و سپس به دمشق بازگشت و کار خود را در فقه را تکمیل کرد. در دمشق فوت کرد و به خاک سپرده شد.