وروش
معنی کلمه وروش در لغت نامه دهخدا

وروش

معنی کلمه وروش در لغت نامه دهخدا

وروش. [ وُ ] ( ع مص ) ورش. واداشتن کسی را. ( از اقرب الموارد ). اغراء. ( اقرب الموارد ). ورغلانیدن. ( ناظم الاطباء ). || وارد شدن بر کسانی به هنگام خوردن طعام تا با آنان غذا خورد بدون آنکه دعوت شده باشد. ( از اقرب الموارد ). بر طعام خوردن طفیلی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ناخوانده برآمدن بر قوم در وقت خوردن. ( ناظم الاطباء ). || گرفتن طعام و به حرص تمام خوردن آن را. ( اقرب الموارد ). گرفتن غذا و گویند با ولع و حرصی تمام خوردن آن را تا آنجا که از شدت حرص و میل به طعام خود را نیز مکرم و محترم ندارد. ( از اقرب الموارد ). گرفتن چیزی از طعام را. ( ناظم الاطباء ). || آزمند شدن و طمع ورزیدن چیزی را و در پی کارهای دون شدن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ورش شود.

معنی کلمه وروش در فرهنگ فارسی

ورش وا داشتن کسی را اغرائ

معنی کلمه وروش در دانشنامه عمومی

وروش ( به لاتین: Vrush ) یک منطقهٔ مسکونی در روسیه است که در داغستان واقع شده است.

جملاتی از کاربرد کلمه وروش

تلما آزاداندیشی،بدبینی وروش علمی در مورد ایمان کور را القا می‌کند،که کراولی آن را تعریف کرد «پذیرش هر گزاره درست بدون انتقاد، بررسی، تأیید یا هر روش آزمون، بسیار کم است که تلمییت‌ها چیزی «فقط به این دلیل» را باور داشته باشند.