ورهم

معنی کلمه ورهم در لغت نامه دهخدا

ورهم. [ وَ هََ ] ( ص ، اِ ) سخنان زشت و درشت. ( ناظم الاطباء ).
ورهم.[ وَ هََ ] ( حرف اضافه + اسم ) || برهم.
- ورهم نهادن ؛ برهم نهادن. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه ورهم

هر چند که صبح عیش ما کم بدمد ورهم بدمد ز مشرق غم بدمد
در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست
دست تو بشاهدان عالم نرسد ورهم برسد زور وزرت هم نرسد
هرگز ندهد گیاه خدروی گلی ورهم دهد آن دهد که خوشبو نبود
دارم چنان خیال که نشکسته یی دلم ورهم شکست چون تو شکستی گذشته است