ورمی

معنی کلمه ورمی در لغت نامه دهخدا

ورمی. [ وَ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ورم. ورم کرده. رجوع به ورم شود.

معنی کلمه ورمی در فرهنگ فارسی

منسوب به ورم ورم کرده

جملاتی از کاربرد کلمه ورمی

کرم‌های ایزینیا فتیدا برای ورمی کمپوستینگ زباله‌های زیستی خانگی و صنعتی استفاده می‌شود. آنها بومی اروپا هستند، اما به هر قومی و غیر قومی به غیر از جنوب وارد شده‌اند.
بود مردی علیل از ورمی وز ورم برنیامدیش دمی
در این روستا محصولات جدید با تکنولوژی جدید تولید می‌شود که از جمله آن پرورش قارچ خوراکی، پرورش خیار گلخانه و پرورش کرم ورمی کمپوست می‌باشد.
مکش رو در هم از حکم قضا، ورمی کشی در هم چه پروا آتش از چین جبین بوریا دارد؟
14- پرورش و تولید کرم ورمی و کمپوست آن
سر تا قدمش به مِهر مالید بر هر ورمی به درد نالید
ساقی نظری که دردی از جام تو بس ورمی نبود عارض گلفام تو بس