معنی کلمه وردیج در لغت نامه دهخدا
هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش
سحر که مدح جمالش شنیدم از وردیج.
وردیج. [ وَ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش کن شهرستان تهران ،در 7هزارگزی شمال راه شوسه تهران به کرج. سکنه آن 550 تن و آب آن از چشمه سار تأمین می شود. و محصول آنجا آن غلات ، انگور، گردو و میوجات مختلفه و شغل اهالی زراعت و مکاری گری است. مزرعه واریش ، جیان ، ورک آباد جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).