ودین

معنی کلمه ودین در لغت نامه دهخدا

ودین. [ وَ ] ( ع ص ) تر. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ):شی ودین ؛ چیزی تر و چیز خیسانیده شده. ( ناظم الاطباء ). || ترنهاده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه ودین در فرهنگ فارسی

تر شی و دین چیز تر و چیز خیسانیده شده

جملاتی از کاربرد کلمه ودین

به فدای سر دلبر دل ودین لایق نه به نثار ره جانان سرو جان قابل نیست
عماد دولت ودین صدر و پیشوای جهان تویی که بزم تو را ماه نو پیاله شود
چو در دانش ودین سرافراز گشت همه دانش و دین بدو بازگشت
محمد رسول‌الله ارسله بالهدی ودین الحق لیظهره
پناه فضل، ابوالفضل فخر دولت ودین که شد چو خاک به پیش کفش محقر زر
مپرس از من حدیث کفر ودین را که من مستم ندانم آن و این را
از نسبت او دولت ودین هر دو حمیدند این دانم وآن ذات که داند که چه ذاتست
گفتم از عشق تو دادم سر وجان و دل ودین گفت آسوده نشین رنج تو بی حاصل نیست
با جگر گوشهٔ پیمبر این کنند وانگهی دعوی داد ودین کنند
آن علاء دولت ودین ، کاسمانگون تیغ او بر زمین دادست عدل و علم عالم را علا
شاه غازی علاء دولت ودین بوالمظفر که صورت ظفرست