وحیش

معنی کلمه وحیش در لغت نامه دهخدا

وحیش. [ وَ ]( ع ص ) جانور دشتی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وحش شود. ج ، وحشان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وحیش در فرهنگ فارسی

جانور دشتی . جمع وحشان

جملاتی از کاربرد کلمه وحیش

چو حق از نور جان وحیش فرستاد شد آنگه علم القرآنش از یاد
ختم کرده عدل و انصافش به حق در فراست بوده بر وحیش سبق
به پیش کاتب وحیش دوات دار، خرد به فرق حاجب بارش نثار بار خدا
چونک او حی الرب الی النحل آمدست خانهٔ وحیش پر از حلوا شدست
صاحب وحیش در پیغام باز میدهد از وی خبر الهام باز
در حقیقت مسئله این بود که باب نمی‌خواست محدودیت‌های قراردادی دستور زبان عربی و سبک آن را بپذیرد و بارها از مشتقات غیر مستعمل لغات استفاده می‌کرد. عملاً تعداد اندکی از لغات متعددی که به‌طور نظری از هر ماده (ریشه) عربی قابل اشتقاق است مستعملند (استفاده می‌شود). باب بسیاری از مشتقات نامتداول عربی را نیز مورد استفاده قرار می‌داد. (مثلاً در لوحی مشهور، از بیشتر لغاتی که از ماده «بهاء» قابل اشتقاقند استفاده کرده‌است) در نتیجه سبکش سخت، نامتعارف، چالش‌برانگیز و گاهی مبهم است. خود باب ادعا می‌کرد که آیات او و زیبایی‌شان گواهی بر راستی وحیش بوده‌است.
این که کرمناست و بالا می‌رود وحیش از زنبور کمتر کی بود