وبش

معنی کلمه وبش در لغت نامه دهخدا

وبش. [ وَ ب َ / وَ ] ( ع اِ ) سپیدی که بر ناخن پیدا گردد. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نقطه سپید که بر ناخن افتد. ( مهذب الاسماء ). || سیاهی سپیدآمیز که از خراش و گر بر پوست شتر حادث شود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
وبش. [ وَ ب َ ] ( ع اِ ) مردم درآمیخته از هر جنس و فرومایه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اوباش ، مثل اوشاب و قیل هو جمع مقلوب من البوش. منه الحدیث قد وبشت قریش اوباشاً لها. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ( ص ) وبش الکلام ؛ ردی و پست از سخن. ( از المنجد ). || ( مص ) سیاه و سفید پوست گردیدن شتر از گر. ( منتهی الارب ). سیاه پوست گردیدن شتر از خارش و گری. ( ناظم الاطباء ).
وبش. [ وَ ب ِ ] ( ع ص ) شتر سیاه سپید پوست از اثر گر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر مبتلا به وبش. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه وبش در فرهنگ فارسی

شتر سیاه سپید پوست از اثر گر . شتر مبتلا بوبش

جملاتی از کاربرد کلمه وبش

از دسامبر ۱۹۹۶ خبرگزاری مرکزی کره از طریق سرور وبش در ژاپن شروع به انتشار مطالب در اینترنت کرد. از اکتبر ۲۰۱۰ خبرها در وبگاه جدیدی که از پیونگ‌یانگ اداره می‌شد، منتشر می‌شوند و انتشار اخبار از سراسر جهان به‌ویژه از کشورهایی که روابط قوی‌ای با کرهٔ شمالی دارند، به‌طور چشمگیری افزایش یافت.