معنی کلمه واله داغستانی در لغت نامه دهخدا
با همه آتش زبانیها به بزمش همچو شمع
شکوه هادر زیر لب داریم و خاموشیم ما.
در دوزخ هجر می گدازم شب و روز
این است گناه من که عاشق شده ام.
واله همه عمر در تب و تاب بزیست
گویم به تو کاین همه تب و تاب ز چیست
در عشق تواش سر که نمی باید هست
در راه تواش پای که می باید نیست.
حسن ز هر کجا کشد دامن ناز بر زمین
عشق به پای او نهد روی نیاز بر زمین
چاک می شد به برت جامه تقوی چون من
گر تو هم می شدی ای شیخ گرفتار کسی.
رجوع شود به فرهنگ سخنوران ص 642 و تذکره حسینی ص 362 و آتشکده آذر ص 436 و مجمعالفصحا ج 2 ص 558 و ریاض العارفین ص 157 و شمع انجمن ص 491 و ریحانةالادب ج 4 ص 273 و نتایج الافکار ص 750 و اسماءالمؤلفین و آثارالمصنفین ج 1 ص 768 و قاموس الاعلام ج 6.