وارنگی. [ رَ ] ( حامص مرکب ) اول هر چیز را که رنگ کنند رنگ است و چون در جامه ٔدیگر سرایت کند وارنگی است. ( آنندراج ) : صفای صبحدم آیینه وارش شفق وارنگی گلگون عذارش.محسن تأثیر ( از آنندراج ).
جملاتی از کاربرد کلمه وارنگی
این دولت دربرگیرنده انواع سیاست ها و مردمان ، از جمله اسلاوی شرقی ، نورس و فینیک بود که توسط شاهزاده وارنگی ، روریک ، تأسیس شد، اداره می شد.