هیکلی

معنی کلمه هیکلی در لغت نامه دهخدا

هیکلی. [ هََ / هَِ ک َ ] ( ص نسبی ) منسوب به هیکل. || حمایلی.
- قرآن هیکلی ؛ قرآنی خرد که توان آن را حمایل کرد. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه هیکلی در فرهنگ فارسی

منسوب به هیکل حمایلی

جملاتی از کاربرد کلمه هیکلی

حقیقت توحید آن بود که بنده چون هیکلی شود اندر جریان تصرف تقدیر حق اندر مجاری قدرتش، خالی از اختیار و ارادت خود، اندر دریای توحید وی به فنای نفس خود و انقطاع دعوت خلق از وی و محو استجابت وی مر دعوت خلق را به حقیقت معرفتِ وحدانیت اندر محل قرب به ذهاب حرکت و حس او و قیام حق بدو اندر آن‌چه ارادت اوست از او، تا آخر بنده اندر این محل چون اول شود و چنان گردد که از اول بوده است پیش از آن که بوده است.
با توجه به اصرار تهیه‌کننده به نمایش هیکلی جذاب و مشهور برای افزایش سود فیلم سرانجام باردو انتخاب شد این موضوع باعث شد شروع فیلم با صحنه‌ای از برهنگی باشد که گدار با شروع فیلم در سینمای رایج را به سخره گرفت و البته این صحنه بعد از پایان فیلمبرداری و با اصرار تهیه‌کننده آمریکایی فیلمبرداری شد. گدار در این فیلم به عنوان دستیار کارگردان لانگ نقش‌آفرینی کرد بنحوی که لانگ بسیاری از نظریات گدار دربارهٔ موج نوی سینمای فرانسه را بیان کرد. گدار همچنین از دو فیلمبردار فراموش شده موج نوی فرانسه یعنی مالت و رویزر در فیلم استفاده کرد.
نه بدانجا صورتی نه هیکلی زاده از وی صد الست و صد بلی
اسبچه یا پونی، اسبی کوچک است. بسته به نژاد و قد، اسبچه ممکن است اسبی با ارتفاعی حدوداً برابر جدوگاه یک اسب بالغ باشد، یا اسبی کوچک با هیکلی خاص.
مینویسد بهر حفظت هیکلی زاسمای حق زد بسرخی زان جهت صد دور در طومار گل
وآنکه شاهست بر همه پیلان ای عجب هیکلی است بس منکر
داستان نبرد رستم با دیو سپید خان هفتم از هفت‌خان رستم است. دیو سپید در اشکفت (غار) تاریک و ترسناکی زندگی می‌کند و رخساری سیاه، گیسوانی سپید و هیکلی تنومند دارد.
مرّیخ هیکلی دوکه گر بر فلک شوند حالی زسهمشان بگریزد ز خانه تیر
صفحهٔ مدوری با هیکلی چهار بال، و صفحهٔ مدور دیگری که هیکل آدمی بر آن منقوش است و هلالی زیر آن دیده می‌شود و صفحهٔ مدور دیگری که ستاره‌ای بر آن نقش است. مضهر اخیر در شرق باستان علی‌الرسم خاص ایشتار می‌باشد ولی اینها شاید مظهر آناهیتا باشد. دوتای دیگر به معنی خورشید و ماه یا به عقیدهٔ هرتسفلد اهوارامزدا و میترا می‌باشند.
بُت تندیسی از سنگ، چوب، فلز یا هر چیز دیگری است که آن را به شکل انسان یا جانور یا هر شکل خیالی یا راستینی بسازند و پرستش‌کنند. در زبان فارسی لفظ بت را برگرفته از نام بودا دانسته‌اند، چرا که در آیین بوداییان می‌باید مجسمه‌ای از او در هر خانه باشد. بوداییان این مجسمه‌ها را می‌آراستند و زیبا می‌کردند اما آرایش بت در میان اعراب زیاد مورد توجه نبود و بت‌هایشان می‌توانستند هیکلی بی‌شکل از خرما یا چوب باشد. همچنین در بخش‌هایی از ادبیات فارسی بت برابر با معشوق زیباروی هم آمده است.
راست ناید بر صحیفه هیکلی سطر وجود جز تنی مسطر رگی چون خط مسطر داشتن
گلین خانهٔ کو سرای منست نه من هیکلی دان که جای منست
در این بخش سمت کارگردان اخبار و رویدادهای ویژه را به دست آورد و برای مجموعهٔ صدای آمریکا برای شما برندهٔ جایزهٔ پیبادی شد. کارش را به عنوان بازیگر از اواخر دههٔ ۱۹۵۰ (ابتدا در تلویزیون و سپس در سینما) آغاز کرد. سری بی مو و هیکلی تنومند داشت.
کافرک را هیکلی بد یادگار یاوه دید آن را و گشت او بی‌قرار
شعبدهٔ تازه برانگیختم هیکلی از قالب نو ریختم
وقتی کسی بخواهد «انسان» را تعریف کند، باید «باطن» و «ظاهر» او را در تعریفش رعایت کند. تعریف مقبول متداول «انسان حیوان ناطق است» زیرا «حیوان» ظاهر انسان را نماد می‌کند، در حالی که «ناطق» نماد باطن او است، اولی بر جسم و دومی بر روح او که مدبرِ بر جسم است گفته می‌شود. اگر از انسان روحش را دور کنند او دیگر «انسان» نیست؛ هیکلی صرف است که به انسان شباهت دارد، چیزی است مانند سنگ یا تکه ای چوب. چنین هیکلی جز به معنای استعاری شایسته نام «انسان» نیست.
این اسلحه خیلی مورد پسند شکارچیان درشت اندام و هیکلی نیست چراکه احساس خوبی از در دست داشتن سلاحی کوچک و لول کوتاه ندارند اما به علت وزن کم میتواند برای پیمایش های طولانی گزینه بسیار مناسبی باشد.
دگر هیکلی کش به بر یادگار بد از باب و پیغمبر تاجدار