هیمان

معنی کلمه هیمان در لغت نامه دهخدا

هیمان.[ هََ ی َ ] ( ع مص ) دوست داشتن زن را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد. ( المصادر زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || هامت الناقة هَیَماناً؛ ذهبت علی وجهه [ وجهها ] لرعی. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) سرگشتگی و حیرانی. ( غیاث اللغات از سراج و منتخب ).
هیمان. [ هََ ] ( ع ص ) تشنه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). عطشان. ( اقرب الموارد ). || شیفته و سرگشته. ( منتهی الارب ). محب شدیدالوجد. ( اقرب الموارد ). || شتر هیمازده. ( منتهی الارب ). شتر مبتلی به مرض هیام. ( اقرب الموارد ). مؤنث آن هَیمی ̍. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه هیمان در فرهنگ عمید

۱. عاشق شدن، شیفته شدن.
۲. شیفتگی، شوریدگی، دلدادگی.

معنی کلمه هیمان در فرهنگ فارسی

تشنه عطشان

جملاتی از کاربرد کلمه هیمان

نخستین ریشه‌های مکتب پراگ به آنتون مارتی بازمی‌گردد. مارتی استاد فلسفه در دانشگاه پراگ بود و در زمره پیروان فرانتس برنتانو جای داشت. مارتی زبان‌شناس نبود، اما به عنوان فیلسوف در بحث نهاد و گزاره که در آستانه قرن بیستم دنبال می‌شد، شرکت می‌کرد. مارتی هرگز عملاً دست به تحلیل زبان‌شناختی نزد. تمام آنچه ارائه کرد، استدلال عام فلسفی بود و بحث و جدل فراوانی با نویسندگان معاصرش به ویژه ویلهلم وونت، هیمان اشتاینتال، هرمان پاول، ادموند هوسرل و آلکسیوس ماینونگ داشت. سبکش در نگارش فشرده و موجز بود و این از جذابیت نوشته‌هایش می‌کاست. آرای مارتی دربارهٔ «صورت درونی» در مقام وجه کلام‌بنیاد ارائه معانی را ویلم ماتسیوس برگرفت و آن را بسط و گسترش داد.