معنی کلمه هیق در لغت نامه دهخدا
- هیق ازق ؛ اشترمرغ بسیارپر. ( مهذب الاسماء ).
|| ( ص ) مرد دراز سخت دراز و گویند دراز و باریک. ج ، اهیاق ، هیوق. ( اقرب الموارد ). || باریک و دراز از هر چیزی. رجوع به هیقم شود.
هیق. ( اِخ )دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو. واقع در یک هزارگزی شوسه خیاو به اهر و دارای 1935 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
هیق. ( اِخ ) دهی است از دهستان خانمرود بخش هریس شهرستان اهر. واقع در 19هزارگزی شوسه تبریز به اهر و دارای 257 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
هیق. [ ی َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 11هزارگزی شوسه تبریز به اهر و دارای 826 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).