هیتال

معنی کلمه هیتال در لغت نامه دهخدا

هیتال. [ هََ ] ( اِخ ) رجوع به هیاطله شود :
مناره برآرم به شمشیر و گنج
ز هیتال تا کس نماند به رنج
نمانم به جایی پی خوشنواز
به هیتال و ترک از نشیب وفراز.فردوسی ( از انجمن آرا ).مر او را سبک شاه در بر گرفت
ز هیتال و چین دست بر سر گرفت.فردوسی.سوی شاه هیتال شد ناگهان
ابا لشکر و گنج و چندی مهان.فردوسی.که از مرز هیتال تا مرز چین
نباید که کس پی نهد بر زمین.فردوسی.

جملاتی از کاربرد کلمه هیتال

مناره برآرم به شمشیر و گنج ز هیتال تا کس نباشد به رنج
چو هیتال آگه شد از آن سپاه کآمد دگر باره ارژنگ شاه
درافتاد درگردن شه کمند کمند از بر یال هیتال کند
چو هیتال از این کار آگه نبود جهان شد دگر پیش چشمش چه دود
بعاس آن زمان گفت هیتال شاه که ای نامور پهلوان سپاه
همه مرز هیتال آهرمنند دورویند واین مرز را دشمنند
چو باریم بخشد خداوند ماه بگیرم سر تخت هیتال شاه
چه گوید سخنگوی باآفرین ز شاه وز هیتال وخاقان چین
سپارم بتو گنج دزمال را بیارم سر شاه هیتال را
وزین روی ارژنگ صف برکشید پی رزم هیتال لشکر کشید