هومه

معنی کلمه هومه در لغت نامه دهخدا

( هومة ) هومة. [ هََ م َ ] ( ع اِ ) دشت و بیابان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فلات. هوماة. ( اقرب الموارد ).
هومه. [ م ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ززوماهروی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی جنوب شوسه ازنا به درود. با 211 تن سکنه. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات ، لبنیات ،چغندر و پنبه و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه هومه در فرهنگ فارسی

دشت و بیابان فلات

جملاتی از کاربرد کلمه هومه

بنابراین، قربانی کردن هومه، قربانی کردنِ یک ایزدِ در حال مرگ برای ایزدی دیگر است. علاوه بر آن، پس از خیرات، موبد و مؤمن قربانی را به سلامتیِ زندگیِ بی پایان و رستاخیز می‌نوشند. این مفهوم از نظر «زونر»، شباهت فوق‌العاده‌ای با مراسم عشاء ربانی کاتولیک‌ها دارد. زونر نشان داده‌است که هومه از اهورامزدا به عنوان پدر (یشت ۴۰۱۱) یاد می‌کند. باری به نظر اغراق‌آمیز می‌رسد که هومَه «پسر خداوند باشد، و خود را به پدر آسمانی، پیشکش کند.»