هوس کردن

معنی کلمه هوس کردن در لغت نامه دهخدا

هوس کردن. [ هََ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) هوس داشتن. در هوس افتادن. خواستن. خواهانی و آرزو کردن :
چنان به پای تو در مردن آرزومندم
که زندگانی خویشم چنان هوس نکند.سعدی.هوس کرده بودم که کرمان خورم
به آخر بخوردند کرمان سرم.سعدی.

معنی کلمه هوس کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) آرزومند شدن میل یافتن : عروس گل در هودج زمردنی عنچه گلستان و هوس نوای هزار دستان میکرد.

جملاتی از کاربرد کلمه هوس کردن

ترکشِ پُر تیر از رنگین‌لباسی شد هدف همچو طفلان جامهٔ رنگین هوس کردن چرا
در طلب سستی چو اربابِ هوس کردن چرا؟ راهِ دوری پیش‌داری، رو به پس‌ کردن چرا
اعتیاد (همچنین: خوگری) یک بیماری عصب‌ روان‌شناختی میباشد که در آن شخص به شدت و به طور مداوم نیاز به مصرف مواد مخدر و یا درگیر شدن در فعالیت های لذت بخش (ویدئو گیم، قمار و شرط بندی، پورنوگرافی، اعتیاد جنسی، اعتیاد به غذا) دارد، علیرغم آسیب های جسمی، روانی، مالی و اجتماعی حاصل از آن. مصرف مداوم مواد مخدر و سایکواتکیو عملکرد مغز را تغییر می‌دهد و موجب هوس کردن مداوم می‌شود و به مرور اراده شخص را ضعیف تر میکند (ولی هرگز به طور کامل خنثی نمی‌سازد) بیماری اعتیاد موجب تغییرات ژنتیکی در هسته آکومبنس شده و سامانه پاداش را در مغز دچار اختلال کرده، و اختلال در این سیستم‌ مغز باعث بروز عوارض بیولوژیکی، فیزیولوژیکی، اجتماعی و روانی می‌گردد.
می‌توان تا مد آهی از پشیمانی کشید لوحِ دل را تختهٔ مشقِ هوس کردن چرا