هواس

معنی کلمه هواس در لغت نامه دهخدا

هواس. [ هََ ] ( ع اِمص ) خواهانی گشن. ( منتهی الارب ).
هواس. [ هََوْ وا ] ( ع ص ) گشن تیزشهوت. ( منتهی الارب ). || شیر نیک درنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه هواس در فرهنگ فارسی

گشن تیز شهوت شیر نیک درنده

جملاتی از کاربرد کلمه هواس

دیده‌ام خواجهٔ کلان دیروز همچو کل در هواس دستار است
این روستا در دهستان خاوه جنوبی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۲۹ نفر (۲۰۷خانوار) بوده‌است. از مناطق دیدنی و تفریحی آن می‌توان به سد تاج امیر، سراب هواس بگی اشاره نمود.
چو نردبان عقول و هواس را بستند که برشوند به دیوار او پی تسخیر
نطق خاک و نطق آب و نطق گل هست محسوس هواس اهل دل
تپه هواس بیگ مربوط به سدهٔ ۴ ه.ق است و در شهرستان دیواندره، بخش مرکزی، روستای برکه واقع شده و این اثر در تاریخ ۷ آذر ۱۳۸۳ با شمارهٔ ثبت ۱۱۲۵۱ به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
هم شناسد هستی دور از هواس آفتابی را ز شمع آرد قیاس
به دست کوته ما ای تغافل پیشه رحمی کن هواس سنبلت وقت است از کف مو برویاند