هنر کردن

معنی کلمه هنر کردن در لغت نامه دهخدا

هنر کردن. [ هَُ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کار مهم کردن. قدرت نمودن در کار :
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را.حافظ.فارس هنر کند نه فرس در دم نبرد
مرکب اگر سیاه کنندش و گر کُرنگ.کاتبی.

معنی کلمه هنر کردن در فرهنگ فارسی

کار مهم کردن قدرت نمودن در کار

جملاتی از کاربرد کلمه هنر کردن

امّا گزیر نیست که برهان خسّت است رزق دو روزه را به هنر کردن اختیار
ما موافق تحریم نمایش نیستیم تحریم این نمایش چوب لای چرخ صنعت بیمار تئاتر و هنر کردن است و در عین حال برایمان مهم است که پیامی که قصد داشتیم در آن نمایش به مخاطب برسانیم، بدون پایمال شدن حقمان به مخاطب منتقل شود.
دل روشن چه لازم تیره از عرض هنر کردن ز جوهر خانهٔ آیینه را زیر و زبر کردن