همیم

معنی کلمه همیم در لغت نامه دهخدا

همیم. [ هََ ] ( ع ص ) نرم رفتن حشرات به زمین و خزیدن. || ( ص ، اِ ) باران سست و نرم. || شیر که در مشک اندازند وخورند و دوغ نزنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه همیم در فرهنگ فارسی

نرم رفتن حشرات بزمین و خزیدن باران سست و نرم

جملاتی از کاربرد کلمه همیم

مست نشاط همیم سیل بنای غمیم شیرازه حکمیم آوازه ادبیم
دنیا ز من بجست، چون من دین بیافتم طاعت همیم دارد دندان کنان کنون
ای سگ آن سر کو، ما و تو یاران همیم خاک پاییم، بهر جا که روی در قدمیم
کی شنیدی‌ که بود حاکمی این‌گونه همیم که رسد فیض ‌عمیمش چه به مو و چه به مار
ما خرابات نشینان همه همرنگ همیم در نهان عین وجودیم و به ظاهر عدمیم
من و تو چون قدح و باده آشنای همیم من از تو چشم نمی‌پوشم و تو از من روی
بزوده گفت ندانی که پر مرو باریک که با همیم من و تو سرو بن کرباس
ما اسیران همه مرغان خوش‌الحان همیم هم‌زبان نفس و همدم بستان همیم
خارتر در بزم او ما و تو مشتاق از همیم عزت خود را ببین از اعتبار ما مپرس
ای نور چشم مهر و گل بوستان حسن ما بی‌تو در همیم تو بی‌ما چگونه‌ای