هم گهر

معنی کلمه هم گهر در لغت نامه دهخدا

هم گهر. [هََ گ ُ هََ ] ( ص مرکب ) هم گوهر. هم نژاد :
هم گهرانش به تبرک گرند
سم خر عیسی مریم به زر.سوزنی.

معنی کلمه هم گهر در فرهنگ فارسی

هم گوهر هم نژاد

جملاتی از کاربرد کلمه هم گهر

نشنیده اید می شکند سنگ سنگ را از سنگ بیشتر حذر از هم گهر کنید
شاهی که فلک هم گهر او نشود سنجیدن او به سعی بازو نشود
سهل است اگر از سنگ محابا ننمایی از هم گهر ای گوهر شهوار حذر کن
هر که بیند به عین ما ، ما را صدف و بحر و هم گهر دیده
صائب از هم پیشگان از تیغ افزون کن حذر کزدم تیغ است رشک هم گهر خونریزتر
خورشید عقل و ابر سخایم میان خلق زان هم گهر فشانم و هم نور گسترم
دو عقیقت دو چشمه ی نوش است هم گهر پاش و گهر پوش است
صائب منم امروز که در نه صدف چرخ پیدا نتوان کرد کسی هم گهر من
نظم فروغی سر به سر، هم در فروشد هم گهر گوهر فروشی را نگر، گنج معانی را ببین
نریمان نبودی مرا هم گهر اگر کردی از راه پیمان گذر