هم گاه

معنی کلمه هم گاه در لغت نامه دهخدا

هم گاه. [هََ ] ( ص مرکب ) هم عصر. ( آنندراج ). هم زمان. هم عهد.

معنی کلمه هم گاه در فرهنگ فارسی

هم عصر هم زمان

جملاتی از کاربرد کلمه هم گاه

می رسد صائب به زهرآلوده، آن هم گاه گاه روزی ما گرچه از خوبان نگاهی بیش نیست
نهادند تابوت آن شاه را سیه پوش کردند هم گاه را
ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟ بسوی عاشقان هم گاه گاهی میتوان آمد
در خزان هم گاه بگشاید دهان بلبل ولی کی بود آن نغمه کز وی در بهار آید پدید
توقف با زاویه در گاراژهای پارکینگ عمومی خودرو رایج است؛ اما در کناره خیابانها هم گاه چنین امکاناتی مشاهده می‌شود. این حالت حالت در خیابانهای کم‌ترافیک یا پهن قابل اعمال است و عمدتاً در مناطق مسکونی یا برخی مراکز خرید قابل اجراست.
دست به هم داده بر آن سُر خوریم گاه به هم گاه ز هم بگذریم
گریه می کردم و به حالت خویش خنده هم گاه گاه می کردم
شده شاه بر تخت و برجای تو گرفته است هم تاج و هم گاه تو
گهی در پیش ماه و گاه بر عرش گهی لوح و قلم هم گاه او فرش
چند از ملامت ای غافل از من افتد ازاین ها هم گاه گاهی
در مسابقات رالی هم گاه از این روش استفاده می‌شود.
در اسناد ساواک آمده که حمیدرضا در خیابان تخت جمشید مقری دایر کرده بود که در آن از شرکت‌های هوایی برای قاچاق مواد مخدر به خصوص تریاک به داخل ایران، تولید و توزیع هرویین در تهران و دیگر شهرها استفاده می‌کرد. بر اساس این سند مقامات عالی در ارتش هم گاه حمیدرضا را در سفرهای کسب و کاری اش همراهی می‌کردند. شهرت حمیدرضا به آنجا رسید که در دهه ۱۹۶۰، بهترین هرویین موجود در تهران به هرویین حمیدرضا مشهور بود.
بگفتا یکی بنده ام شاه را گشایم همین راه و هم گاه را