هم کف. [ هََ ک َ ] ( ص مرکب ) در اصطلاح بنایان ، دو سطح که در ارتفاع برابر قرار دارند. ( یادداشت مؤلف ). هم کف. [ هََ ک َف ف / ک َ ] ( ص مرکب ) دو تن که دستهایشان یکسان باشد، و به کنایه ، دوتن که در بخشش و جود به یک درجه باشند : همسر آسمان و هم کف ابر هم به تن شیر و هم به نام هزبر.نظامی.
معنی کلمه هم کف در فرهنگ فارسی
دو تن که دستهایشان یکسان باشد و بکنایه دو تن که در بخشش وجود بیک درجه باشند
جملاتی از کاربرد کلمه هم کف
خیز تا در تو یک نظاره کنند هم کف و هم ترنج پاره کنند
بنا دارای دو ورودی شامل ورودی، هم کف و زیرزمین است. زیرزمین این بنا دارای هندسه بسیار زیبا، طاقهای مختلفی است که توسط استادکاران قاجار اجرا شدهاست. بخش آبانبار خانه پراز خاک بود، بنابراین پس از خاک برداری، ساروج استفاده شده برای بنا پدیدار شد. معماری دستکند آب انبار و ساروجها نشان میدهد قزوین در گذشته با مشکل بی آبی مواجه بودهاست. این خانه هماکنون به نگارخانهٔ هنر پایداری تبدیل شدهاست و آب انبار آن به پخش فیلم اختصاص یافتهاست.
هم دل وافی او فضل و هنر را جامع هم کف کافی او جود و کرم را معدن
درآید جان فزای من گشاید دست و پای من که دستم بست و پایم هم کف هجران پابرجا
گر میزنم به هم کف افسوس، دور نیست بال و پری نمانده که بر یکدگر زنم
فلک نه همسری دارد نه هم کف بخون ریزی دلش اصلا نگفت اف
از پی رقص از غم جم کف زنان غرقه خون هم رخ و هم کف زنان
مگر آن دیده که تو دیده شوی هم کف پای تو بوسیده نشد
همسر آسمان و هم کف ابر هم به تن شیر و هم به نام هژبر
اگر خود بر نمک هم کف بری پیش نسوزد غیر انکشتی که شد ریش