هم پای

معنی کلمه هم پای در لغت نامه دهخدا

هم پای. [ هََ ] ( ص مرکب ) هم پا. رجوع به هم پا شود.

معنی کلمه هم پای در فرهنگ فارسی

هم پا

جملاتی از کاربرد کلمه هم پای

از مهر تو من هم به غراب آمیزم در هم شکنم هم سر و هم پای قفس
چون در طلب نمیریم نادیده روی منزل هم پای جستجو لنگ هم راه بینهایت
ای حلقه که هم پای سر اندازانی پیوسته می اندار رسن بازانی
با آن رمه خم ز بار غم پشت هم پای همی دوید هم پشت
در وادی عشق یار، باری چو فکندی بار هم دست ز جان بردار هم پای فرس بشکن
چنان دان که پایم دوچندین درنگ نه هم پای عمرم درآید به سنگ؟
هم دست تو دستگاه روزی هم پای تو پایگاه بالا
این فیلم نمایی کوتاه از آینده وحشتناک دنیا را نشان می‌دهد اما تیره و تار بودن آینده را بزرگ نمایی نمی‌کند. حتی قاضی درِد خیره سر را به عنوان یک نمونه کامل از عدالت به بیننده می‌قبولاند، همچنین میزان مناسبی از طنز تلخ هم در موقعیت‌های مختلف به کار گرفته شده که هیچ وقت هم استفاده از آن‌ها نابجا به نظر نمی‌آید. «درِد» چیزهای جدید زیادی ارائه نمی‌کند، اما ترکیب همان عناصر آشنا با هم باعث ایجاد ۹۰ دقیقه تعلیق هوشمندانه شده است که این تغییر بزرگی نسبت به نسخه سال ۱۹۹۵ است و البته وقتی هم پای اکشن ناب به میان می‌آید.
فداکن هم سر و هم پای اینجا بگوی و بعد از این منمای اینجا
هم دست من تشنه به جامی برسید هم پای تمنّا به مقامی برسید
زمانی نبودم ز می ناگزیر که هم پای مردست و هم دستگیر