معنی کلمه هم نشستی در لغت نامه دهخدا هم نشستی. [ هََ ن ِ ش َ ] ( حامص مرکب ) همنشینی : سرم چون ز می تاب مستی گرفت سخن با سخا همنشستی گرفت.نظامی.نسازد باهمالان هم نشستی کند چون موبدان آتش پرستی.نظامی.ز خود برگشتن است ایزدپرستی نداردروز با شب همنشستی.نظامی.