هم فکر

معنی کلمه هم فکر در لغت نامه دهخدا

هم فکر. [ هََ ف ِ ] ( ص مرکب ) هم عقیده. هم اندیشه.

معنی کلمه هم فکر در فرهنگ فارسی

هم عقیده هم اندیشه

جملاتی از کاربرد کلمه هم فکر

او پس از بازنشستگی هم به‌صورت حق‌التدریس به آموزش مشغول بود. دکتر خانبابا بیانی پس از کنارگذاشتن آموزش به‌منظور سر و سامان دادن و تشکیل آرشیو وزارت امور خارجه به آنجا دعوت شد و سازمان بزرگ و منسجمی بنیان نهاد. او در بیان چگونگی پذیرش این سمت گفته بود: «حقیقت این است که برای انجام این مسئولیت مقداری هم فکر روزگار پیری را کردم تا در پیری بی‌ثمر نمانم».
راجر ایبرت ۳ و نیم ستاره از ۴ را به این فیلم داد و در نقد خود اظهار داشت: «پسربچه انتقادی جسورانه از مردان سیاهپوست جوانی است که با بی دقتی بچه‌دار می‌شوند، با مادرانشان زندگی می‌کنند و حتی به کار هم فکر نمی‌کنند. انتقادی از جامعه که آنها را به این جایگاه سوق می‌دهد. هرگز فیلمی با این زاویه از تجربه آفریقایی-آمریکایی وجود نداشته‌است و این به انگشت اشاره آسان لیبرال برنمی گردد. هیچ سفیدپوستی در فیلم وجود ندارد. در این فیلم، هیچ سرزنش ساده‌ای از دیگران وجود ندارد؛ بزرگ‌ترهای زندگی جودی او را به خاطر مشکلات خودش سرزنش می‌کنند، و باید هم باشند.»
پس از وقوع این حادثه و زمانی که دیدم جامعه ورزش کشور برای کمک به مردم زلزله زده دست به کار شدند و هر یک به نوع خود کاری کردند من هم فکر کردم که به عنوان یک ورزشکار پارالمپیکی چه کاری می‌توانم انجام دهم و تصمیم گرفتم سهم کوچکی در این جریان عظیم داشته باشم. بر این اساس تصمیم گرفتم ارزشمندترین مدالم یعنی مدال طلای بازی‌های المپیک ریو را به نفع مردم آسیب دیده در این حادثه تلخ به فروش بگذارم.
دربار ایران یا به دلیل بی‌اهمیت بودن مقدونیه یا از آن جهت که سرگرم اغتشاشات داخلی شده بود نتوانست از جنگ از اوضاع یونان در جهت موفقیت برای خود استفاده کند. مقاومت تبی‌ها در برابر اسکندر بی‌نظیر بود و عمدهٔ یونانیان مخالف سپهسالاری اسکندر و تسلط او بر یونان بودند و این موضوع را اجباراً قبول کرده بودند و اگر لاسدمونی‌ها و سایر یونانی‌ها با پول ایران به موقع تجهیز می‌شدند ممکن بود اسکندر چنان مشغول اوضاع یونان شود که نتواند جز فکر به یونان به جای دیگری هم فکر کند.
مرده هم فکر قیامت دارد آرمیدن چقدر دشوارست
این کتاب توسط دوستم ریچارد دورست در حالی ابداع شد که ما دو نفر در حال بحث در مورد یک دسته از کتاب‌های فانتزی غیرژانری بودیم که هیچ نامی برای آن نداشتیم. گفتم: «آن‌ها مطمئناً جریان اصلی نیستند» و «چرا جریان پس‌رو نباشیم؟» او پیشنهاد داد، و من هم فکر کردم که می‌تواند ضرب یک سکه بسیار خوب مناسب باشد.
«ما هنوز جهان را بر اساس مدل دو قطبی جنگ سردی می‌بینیم و با معیارهایی می‌سنجیم که دیگر جوابگو نیستند. همین امروز هم فکر می‌کنیم که روسیه و چین با یک نگاه ژئواستراتژیک باید کنار ایران بایستند و با آمریکا بجنگند. در صورتی که روسیه و چین – به‌ویژه چین – رقابت خود با آمریکا را در حوزهٔ تکنولوژی تعریف کرده‌اند، نه در حوزهٔ ژئو استراتژیک.»
در طی یکی از مأموریت‌های اولیه دنیل به دست بیگانه‌ای به نام نِم ربوده شد. نم خواستار دانش دنیل بود تا بداند که چه بر سر زوجش که قرن‌ها قبل به زمین سر زده‌است و شاید برانگیزندهٔ شورش اولیه علیه گؤائولدان بوده باشد، آمده‌است. در طول این مدت نم خاطره‌هایی دروغین در ذهن سایر اعضای گروه اس‌چی-۱ کارگذاشته بود که باعث می‌شد ایشان پندارند که دنیل مرده‌است و این پندار انیل را علی‌الخصوص سخت ناراحت کرده بود تا حدی که به بازنشستگی هم فکر کرد. خوشبختانه دنیل آن اطلاعاتی را که نم به دنبالش بود به یاد آورد و از این رو اجازهٔ بازگشت یافت گرچه سایر اعضای اس‌جی-۱ تا آن هنگام خود موفق شده بودند بر شستشوی مغزی نم فائق آیند. («آتش و آب»)
در طی مدت زمانی‌که میا همراه‌با اولیور زندگی می‌کرد، یک بار که اولیور مشغول مرتب کردن اتاق او بود، یک کمان زیر بالشت او پیدا کرد. زمانی‌که اولیور تصمیم گرفت که با میا در رابطه با این موضوع صحبت کند، میا به او توضیح داد که دوست دارد به‌عنوان اسپیدی جدید زیر نظر او آموزش ببیند و تربیت شود. بعد از این گفت‌وگو، اولیور به سراغ کانر رفت و این موضوع را با او در میان گذاشت؛ آن هم‌زمانی‌که مشغول کار کردن در مرکز جوانان بود. آن روز اولیور در کنار کانر ماند و زمانی‌که آن‌ها مشغول کار کردن بودند، به میا و کارهای او هم فکر می‌کردند. در همین حین، آن‌ها متوجه شدند که میا روی سقف است و تمرین‌های تیراندازی خود را انجام می‌دهد؛ تیراندازی‌ای که باعث تعجب و حیرت آن دو شد.
دازای از جمله نویسندگان جهان وطنی است و نگاهی مدرن‌تر نسبت به بقیه نویسندگان معاصر ژاپن دارد معدنی پور گفت: البته موضع دازای نسبت به مارکسیسم انتقادی است اما به هر حال همانقدر که دغدغه خیام را دارد، به مارکس هم فکر می‌کند و نگاهش به هیچ عوان ژاپنی صرف نیست. در فرهنگ ژاپن درخت گیلاس و شکوفه‌های گیلاس اهمیتی بسیاری دارد و ژاپنی‌ها آن را به نام ساکورا می‌خوانند و آثار زیادی حول آن خلق شده است. دازای در «نه آدمی» هم به شکوفه‌های گیلاس می‌پردازد اما نگاهش به این مفهوم اصلاً نوستالژیک و شاعرانه نیست.