هم تخت

معنی کلمه هم تخت در لغت نامه دهخدا

هم تخت. [ هََ ت َ ] ( ص مرکب ) دو کس که بریک تخت نشینند. هم نشین ، و ظاهراً همسر :
دو صاحب تاج را هم تخت کردند
درگنبد بر ایشان سخت کردند.نظامی. || مانند. نظیر :
کو یکی سلطان در این ایوان که او هم تخت توست
کو یکی رستم در این میدان که او همتای تو؟سنائی.

معنی کلمه هم تخت در فرهنگ فارسی

دو کس که بر یک تخت نشینند هم نشین و ظاهرا همسر

جملاتی از کاربرد کلمه هم تخت

خزنده‌سپردار در مقایسه با بیشتر برجسته‌خزندگان دیگر دندان‌های بیشتری در آرواره‌ی پایینش داشت. عقب جمجمه‌اش خیلی پهن‌تر از پوزه‌اش بود و بالای جمجمه هم تخت بود. روی بدن و دمش را صفحه‌های استخوانی بیضی‌شکلی پوشانده بودند؛ صفحه‌هایی که یک پوشش زرهی پیوسته می‌ساختند. در گذشته گمان می‌کردند که در هر طرف گردن خزنده‌سپردار فقط یک ردیف تیغ بود، اما مطالعات تازه نشان داده‌اند که دو ردیف تیغ در هر طرف وجود داشتند. این تیغ‌ها سلاح‌هایی سهمگین بودند. تیغ‌های بلند و مخروطی بالاسو و پهلوسو روی گردن و شانه‌هایش دیده می‌شدند. دم نسبتاً درازش هم بیش از ۴۰ مهره داشت.
اگر باژ ندهند کشور دهند همان گنج و هم تخت و افسر دهند
همان یاره و تاج و انگشتری همان طوق و هم تخت گنداوری
برهان بی‌هوش اما زنده از اتاق عمل بیرون می‌آید، انتظار داشته‌اند بُرهان را به بخش مراقبت‌های ویژه، آی‌سی‌یو، منتقل کنند، اما او را به بخش داخلی منتقل می‌کنند: «کسی جوابگو نبوده، داخل بخش هم تخت خالی پیدا نمی‌شود. بُرهان را روی همان برانکارد اتاق عمل ۸ ساعت در راهروی بخش نگه می‌دارند. پرستاران رفتاری انسان‌تر از پزشکان و مدیریت بیمارستان داشته و مرتب به بُرهان سر می‌زنند؛ اما بُرهان که به هوش آمده از درد شدید ناله می‌کند و خونریزی‌اش دوباره شروع می‌شود.»
که نام وی و اختر شاه بود که هم تخت و هم بخت همراه بود
ابا خلعت خسروانی و تاج همان یاره و طوق و هم تخت عاج
هم میر نحل و هم نحل، ای خسرو گردون محل کاخ تو ایوان زحل، هم تخت کاخ مشتری
سراپرده و افسر و گنج و تاج همان ژنده پیلان و هم تخت عاج
که شد بخت و هم تخت و هم نام من به خاک اندر آمد همه کام من
چو فرخ شد بدو هم تخت و هم تاج در آمد غمزهٔ شیرین به تاراج
بهرام اگر تیرم زند با زهره‌اش زهره درم هم تاج برجیس افکنم هم تخت کیوان بشکنم
دو صاحب‌تاج را هم تخت کردند درِ گنبد بر ایشان سخت کردند