جملاتی از کاربرد کلمه هم افسر
شاه را هم تاج و هم افسر بود هم سنان گرز و هم خنجر بود
روز بارست ارسلان سلطان می را، زود باش از حباب و جام، هم اورنگ و هم افسر بخواه
گفت ای جگر و جگرخور من هم غل من و هم افسر من
به کاوسیان خواهد او نیکوی بزرگی و هم افسر خسروی
خسروی زیبای تخت و افسر شاهنشهی آنکه شاهان را ازو هم تخت و هم افسر رسید
بدشمن رسد دولت و تاج تو همان تخت و هم افسر و باج تو