هلس

معنی کلمه هلس در لغت نامه دهخدا

هلس. [ هََ ] ( ع مص ) بیمار سل گردیدن. || رجوع به هلاس شود. || بیخرد گشتن. || لاغر گردانیدن بیماری کسی را. || ( اِ ) نیکویی بسیار. || بیماری سل. || باریکی و لاغری. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
هلس. [ هَُ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) به شدگان از بیماری. || مردمان ضعیف که نقاهت نداشته باشند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
هلس. [ هَِ ل ُ ] ( اِخ ) از بلاد قدیم لاکونیا بود که مردم آن دو بار بر ضد اسپارتا برخاستند و در قرن نهم ق. م. مغلوب شدند. نام کنونی این شهر تسی لی است. ( از تعلیقات نصراﷲ فلسفی بر ترجمه تمدن قدیم فوستل دُ کولانژ ).

معنی کلمه هلس در فرهنگ فارسی

از بلاد قدیم لاکونیا بود که مردم آن دو بار بر ضد اسپارتا برخاستند و در قرن نهم پیش از میلاد مغلوب شدند نام کنونی این شهر تسی لی است

جملاتی از کاربرد کلمه هلس

برنن پس از طی کردن دوره کارشناسی ارشد در رشته فیزیک جوی از دانشگاه ویسکانسین، در مقام محقق در سازمان ناسا و مرکز فضایی گدارد به فعالیت پرداخت. او از سال ۱۹۷۰ شرکت در کلاس‌هایی مرتبط با «حوزه انرژی انسان» را آغاز کرد. باربارا علاوه بر کار در مراکز درمانی مختلف، به مدت ۱۵ سال در مطب شخصی خود به شفاگری پرداخت. وی سال ۲۰۰۱ مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه گرینویچ استرالیا و دکترای الهیات از دانشگاه هلس دریافت کرد.
چراکه در اندک زمانی بعد، جنگجویان اسپارت با پول ایران و به کار گرفتن دریانوردان مزدور، تحت فرماندهی لوساندروس یا همان لیزاندر، دریاسالار نامدار اسپارت، بر باقیماندهٔ آتنی‌ها غلبه یافتند و از جمله در هلس پونت، موفق شدند تا تمامی کشتی‌های نیروی دریایی آتن را نابود سازند.