هلاک گشتن. [ هََ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) هلاک شدن. هلاک گردیدن. مردن. درگذشتن. جان دادن : اشتر چو هلاک گشت خواهد آید به سر چَه و لب جر.ناصرخسرو.بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک گشتند. ( کلیله و دمنه ). رجوع به هلاک گردیدن شود.
معنی کلمه هلاک گشتن در فرهنگ فارسی
هلاک شدن هلاک گردیدن مردن
جملاتی از کاربرد کلمه هلاک گشتن
بعد از هلاک گشتن دردی که دارم این است کز دل غمش مبادا ناشاد رفته باشد
آن را که در دل خود مهر حسین دارد بیم هلاک گشتن از کربلا چه باشد
هلاک گشت اگرعاشق از غم وهم اگر زیست هلاک گشتن چون زیستن بنزد تو هیچ است