هلاک کردن. [ هََ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کشتن. از میان بردن. سبب هلاک دیگری شدن : چنین گفت کای داور دادپاک به دستم ددان را تو کردی هلاک.فردوسی.چرا کردی ای بدتن از آب ، خاک سپه را همه کرده بودی هلاک.فردوسی.چندان است که به قبض وی درآید درساعت هلاک کندش. ( تاریخ بیهقی ). زبهر تو که همی خویشتن هلاک کنی به بیهشی و همان روز و شب به تیمارم.ناصرخسرو.ز بهر حال نکو خویشتن هلاک مکن به دُرّ ومرجان مفروش خیره مر جان را.ناصرخسرو.غوک بدین حیلت مار را هلاک کرد. ( کلیله و دمنه ). خرگوش شیر را به حیلت هلاک کرد. ( کلیله و دمنه ). روزی او را از آن حبس مرده بیرون آوردند و گفتند خود را هلاک کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). روی به خاک می نهم گر تو هلاک میکنی دست به بند می نهم گر تو اسیرمیبری.سعدی.مترس از محبی که خاکت کند که باقی شوی گر هلاکت کند.سعدی.
معنی کلمه هلاک کردن در فرهنگ فارسی
(مصدر ) نیست کردن فانی کردن : ((اگر نرویم ماراهلاک کنند. ) )
جملاتی از کاربرد کلمه هلاک کردن
«وَ تِلْکَ الْقُری» آنک آن شهرها، «أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا» هلاک کردیم ایشان را آن گه که ستم کردند بر خود، «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً (۵۹)» و هلاک کردن ایشان را هنگامها نهادیم.
ثُمَّ بَدَّلْنا پس آن ایشان را بدل دادیم مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ بجای آن بدیها ایمنی و فراخی حَتَّی عَفَوْا تا انبوه شدند وَ قالُوا و گفتند: قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ این همیشه بوده است و بپدران ما هم رسیده روزگار بدو روزگار نیک. در آن عتاب نیست که نه خود جز با ما نیست فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فرا گرفتیم ایشان را ناگاه وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۹۵) از آنجا که ندانستند. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری و اگر این مردمان که در شهرهااند آمَنُوا وَ اتَّقَوْا ایمان آوردندی و از نافرمانی بپرهیزیدندی لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ ما بر ایشان بازگشادیمی بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ برکتهایی از آسمان و زمین وَ لکِنْ کَذَّبُوا لکن دروغ زن گرفتند فرستادگان مرا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۹۶) فرا گرفتیم ایشان را بآنچه میکردند. أَ فَأَمِنَ ایمن نشستند أَهْلُ الْقُری این مردمان که در شهرهااند أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا که بایشان آید زور گرفتن ما بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ (۹۷) و ایشان در خواب. أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُری یا ایمن نشستند این مردمان که درین شهرهااند أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی تا آنکه بایشان آید زور گرفتن ما چاشتگاه وَ هُمْ یَلْعَبُونَ (۹۸) و ایشان در بازی خویش. أَ فَأَمِنُوا ایمناند ایشان مَکْرَ اللَّهِ از ساز نهانی اللَّه که کاری سازد پنهان از ایشان فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ ایمن نه نشیند از ساز نهانی اللَّه إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (۹۹) مگر گروه زیانکاران. أَ وَ لَمْ یَهْدِ پیدا نکرد و بازننمود لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ این مردمان را که در شهر نشستهاند مِنْ بَعْدِ أَهْلِها پس هلاک کردن پیشینیان جهانیان را أَنْ لَوْ نَشاءُ که ما اگر خواهیم أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ایشان را بگیریم بگناهان ایشان وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ و مهر نهیم بر دلهای ایشان فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۱۰۰) تا حق و پند نشنوند.