هلال ابرو
معنی کلمه هلال ابرو در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه هلال ابرو
گویا برخ از هلال ابرو تیر نگهت کشد کمانی
آسمان گو از هلال ابرو چه می تابی که ما رخ نتابیم از مه ابرو هلال خویشتن
ای از هلال ابرو بر آفتاب تابان مشکین کمان کشیده من چون کشم کمانت
کنند عید خلایق اگر به ماه صیام ز طرف بام نمایی هلال ابرو را
بر آفتاب رخت تا هلال ابرو یافت بسان تیغ ز غیرت قد سپهر خمید
وآن هلال ابرو که چون ماه تمام غره یی در طره شبرنگ داشت
چو روزعید کنند عاشقانمبارکباد مگر که دوش نمودی هلال ابرو را
عبث معمار آب روی خود بر خاک میریزد که از لطف آن هلال ابرو اشارت برنمیدارد
در حسرت آن هلال ابرو ای دوست ببین که چون هلالم
منادیِ میْکشی روان به هر سو نمود صافی چون شد افق هلال ابرو نمود