هفت ده

معنی کلمه هفت ده در لغت نامه دهخدا

هفت ده. [ هََ دَه ْ ] ( عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) هفده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به هفده شود. || آراسته و زینت کرده و زیورپوشیده و مزین. ( برهان ) ( رشیدی ).
هفت ده. [ هََدِه ْ ] ( اِ مرکب ) هفت آسمان. || هفت اقلیم.( برهان ). هفت ده خاکی. هفت رقعه ادکن :
کعبه جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده
کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند.خاقانی.بر در این هفت ده قحط وفاست
راه شهرستان جان خواهم گزید.خاقانی.- هفت ده خاکی ؛ هفت ده. هفت اقلیم :
کم زنم هفت ده خاکی را
دخل یک هفته دهقان چه کنم ؟خاقانی.

معنی کلمه هفت ده در فرهنگ فارسی

هفت آسمان هفت اقلیم .
۱- هفتاد(۲ )۷۱٠ ۷٠-(صفت ) زینت کرده آراسته .
هفت آسمان هفت اقلیم

جملاتی از کاربرد کلمه هفت ده

مرا طالع ارتفاعی است دیدم کز این هفت ده نایدم ارتفاعی
کعبهٔ جان ز آن سوی نه شهر جوی و هفت ده کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده‌اند
کم زنم هفت ده خاکی را دخل یک هفتهٔ دهقان چکنم؟
نه صحیفه است فلک هفت ده آیت ز برش عاشقان این همه از سورهٔ سودا شنوند
چه باید به شهری تنشستن که آنجا بجز هفت ده روستائی نیابی
نه زین هفت ده خاکدانم گریزان که از هشت شهر سما می‌گریزم
در این هفت ده زیر و نه شهر بالا ورای خرد ده کیائی نیابی
این هفت ده خاکی و نه شهر فلک را قحط است و تو بر آخور سنگیش نپائی