هفت اعضا. [ هََ اَ ] ( اِ مرکب ) کنایه از مجموع بدن آدمی است ، و تقسیم آن بدین ترتیب است : سر با گردن ، سینه وآنچه در آن است ، پشت و آلت تناسل ، و دو دست و دو پای. ( آنندراج ). هفت اندام. ( ناظم الاطباء ) : او کشیده ز هفت اعضا، جان تو همی گوی هفت که به میان.سنائی.رجوع به هفت اندام شود.
معنی کلمه هفت اعضا در فرهنگ فارسی
کنایه از مجموع بدن آدمی است و تقسیم آن بدین ترتیب است : سر با گردن سینه و آنچه در آنست پشت و آلت تناسل . و دو دست و دو پای . هفت اندام .
جملاتی از کاربرد کلمه هفت اعضا
چون نشینم از پی آسودگی، کز شوق او همچو افلاکم رسیده هفت اعضا بر زمین
جمال یوسفی را جلوهگر باش چو ابرهیم هفت اعضا بصر باش