هفت اعضا

معنی کلمه هفت اعضا در لغت نامه دهخدا

هفت اعضا. [ هََ اَ ] ( اِ مرکب ) کنایه از مجموع بدن آدمی است ، و تقسیم آن بدین ترتیب است : سر با گردن ، سینه وآنچه در آن است ، پشت و آلت تناسل ، و دو دست و دو پای. ( آنندراج ). هفت اندام. ( ناظم الاطباء ) :
او کشیده ز هفت اعضا، جان
تو همی گوی هفت که به میان.سنائی.رجوع به هفت اندام شود.

معنی کلمه هفت اعضا در فرهنگ فارسی

کنایه از مجموع بدن آدمی است و تقسیم آن بدین ترتیب است : سر با گردن سینه و آنچه در آنست پشت و آلت تناسل . و دو دست و دو پای . هفت اندام .

جملاتی از کاربرد کلمه هفت اعضا

چون نشینم از پی آسودگی، کز شوق او همچو افلاکم رسیده هفت اعضا بر زمین
جمال یوسفی را جلوه‌گر باش چو ابرهیم هفت اعضا بصر باش
ز هفت اعضا چرا بر پا دهی بوس دگر اعضا رها کردی بافسوس
هست بر هر عضو را ذکر دگر هفت اعضا راست ذکری ای پسر
بثنای تو ناطقست مرا یک زبان نی ، که هفت اعضا نیز
رعشه بر هشتم فلک در هفت اعضا واقع است نسر طایر را ز سهم تیر آن زرین کمان
خاک پایش نه فلک را بر سر افسر از چه شد ز آنکه بگشادست هفت اعضا به بند پنج و چار
دلم به روی تو تا دیده برگشاد ببست به چار میخ وفای تو هفت اعضا را