هست بود. [ هََ ] ( اِ مرکب ) جمعبندی. ( ناظم الاطباء ). - هست بود کردن ؛ جمعبندی کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به هست وبود شود.
معنی کلمه هست بود در فرهنگ فارسی
جمع بندی ترکیب
جملاتی از کاربرد کلمه هست بود
آنجا که هست بود تو باد بهار چیست؟ وآنجا که هست موی تو مشک تتار چیست؟
گر نیست بود شاه و گر هست بود یارب بده آن کس که ازین دست بود
مردانه درآ مرو تو زود ای ساقی کاندر ازل آنچه هست بود ای ساقی
یک چند هر چه هست بود مست می پرست دست صلاح در ته رطل گران بماند
کتاب جمع وجودیم ما بمدرس خود که هر چه هست بود آیت مفسر ما
تا هست بود بهره ور از آب رخ خویش هر کس چو گهر کرد قناعت به قلیلی
سبزست ازان همیشه نهالم که همچو شمع در دل هر آنچه هست بود بر زبان مرا
هر نعمتی که هست بود در شمار من تا هست نام شعر من اندر شعار تو
آن که به پست آمده او هست بود هست نگوییم که او مست بود
حکمت: پادشاهی در مملکت خودش چندان که اهل دانش و ارباب معارف هست بود جمع آورد و به ایشان فرمود: «دانید شما را برای چه درهم آوردم»؟ گفتند: «نمی دانیم». گفت: «از برای آن آوردم که مرا خبر دهید بعد از این چند سال در این عالم معمّر باشم»؟ گفتند: «ای گزیده اهل عقول و ای زبده ارباب فضل فضول اگر ما چنان کار دانسته بودیم، نخست از مرگ خود پیام گرفتمی که عمر ما دراز است یا کوتاه»؟
تو از رحمت قدم زن تا توانی که رحمت هست بود جاودانی