معنی کلمه هزیمتی در لغت نامه دهخدا
راست گفتی هزیمتی شهند
خسته و جسته و فکنده سپر.فرخی.بدین ره اندر چندانکه مرد سیر شود
نه زاد یابد مرد هزیمتی و نه نان.فرخی.همی شدند به بیچارگی هزیمتیان
شکسته پشت و گرفته گریز را هنجار.عنصری.هزیمتیان چون به دیه رسیدند آن را حصار گرفتند. ( تاریخ بیهقی ).