هزار گز

معنی کلمه هزار گز در لغت نامه دهخدا

هزارگز. [ هََ / هَِگ َ ] ( اِ مرکب ) اصطلاحی است که گاهی به جای کیلومتر به کار میرود و واحد طول در مسافت شهرها و راههاست.
هزارگز. [ هََ / هَِ گ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش زرند شهرستان کرمان. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

جملاتی از کاربرد کلمه هزار گز

تاج‌آباد. (اِخ) دهی ازدهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان ۲۸ هزارگزی جنوب باختری قصبهٔ بهار هزارگزی جنوب شوسهٔ همدان به کرمانشاه کوهستانی، سردسیر دارای ۱۳۰۰ تن سکنه می‌باشد. آب از چشمه محصول آن غلات انگور، شغل اهالی زراعت گله داری. صنایع دستی آن قالی بافی می‌باشد. راه در فصل خشکی اتومبیل رو، در دو محل به فاصلهٔ چهار هزار گز تاج‌آباد بالا و تاج‌آباد پائین نامیده می‌شوند، سکنهٔ پایین آن ۸۹۶ تن است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
گر هسته ارش ارش نروید دور از تو هزار گز بگوزی
روم بحجره خیاط عاشقان فردا من دراز قبا با هزار گز سودا
روم به حجره خیاط عاشقان فردا من درازقبا با هزار گز سودا
چون مار را درازی به سی گز و عمر به صد سال رسد، آن را اژدها خوانند و به تدریج بزرگ می‌شود تا چنان گردد که به خشکی حیوانات از او ستوه شوند. حق تعالی او را به دریا افکند و هیکلش در بحر بزرگ می‌شود، چنان‌که بالایش به ده هزار گز رسد. دو پر مانند ماهی برآرد و حرکتش سبب موج دریا شود و چون ضررش در بحر نیز شایع گردد، حق تعالی او را به دریا یأجوج و مأجوج افکند تا خورش ایشان شود