هزارپای. [ هََ / هَِ ] ( اِ مرکب ) هزارپا. هزارپایه. صدپایه. ( یادداشت به خط مؤلف ) : سوار با سر اندر شدی بدو و از آن برون شدی همه تن چون هزارپای به سر.فرخی.
معنی کلمه هزار پای در فرهنگ فارسی
هزار پا هزار پایه
جملاتی از کاربرد کلمه هزار پای
سوار با سر اندر شدی بدو و ازو برون شدی همه تن چون هزار پای بسر
به گوش نغمه مطرب هزار پای شود ز روی مرتبه گردد اگر خرد طنبور
سبحان الله که ظلم نیز از این ملک گشته ابا صد هزار پای گریزان