هزار بد

معنی کلمه هزار بد در لغت نامه دهخدا

هزاربد. [ هََ ب َ ] ( اِ مرکب ) در تشکیلات مرکزی حکومت ساسانی وزیر بزرگ را هزاربد می گفتند که به زبان پهلوی ساسانی هزارپتی میشود. ( از ایران در زمان ساسانیان تألیف کریستن سن ترجمه رشید یاسمی چ 2 ص 133 ).

معنی کلمه هزار بد در فرهنگ فارسی

در تشکیلات مرکزی حکومت ساسانی وزیر بزرگ را هزار بد می گفتند که بزبان پهلوی ساسانی هزاریتی میشود زمان ساسانیان کریستن سن .

جملاتی از کاربرد کلمه هزار بد

به همره دو فرزند با شش هزار بد او را همه از درکارزار
بجای هیچکس اندر زمانه بد نکنم اگر هزار بد آید ازو فرا پیشم
دل مرا ز رخ نیکوان نگرداند دمی هزار بد از خوی نیکوان دیدن
هر روز مرا هزار بد گویی من بر تو هزار شب دعا کرده
آنچه گفتم زانچه دانستم هزار بد یکی بل کمتر از یک بی شمار