هز

معنی کلمه هز در لغت نامه دهخدا

هز. [ هََ زز ] ( ع مص ) جنبانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر اللغة زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).

معنی کلمه هز در فرهنگ فارسی

جنانیدن چیزی را

جملاتی از کاربرد کلمه هز

هر نفس طعنه ئیست از اینش هز زمان بذله ئیست از آنش
خونابه ی حسرت چکد از هز مژه هر گاه بینم که خداوند کسی بنده نواز است
تعزیه ای که در مکان‌های وسیع (میدان) در حضور بینندگان پر شمار و همراه با صحنه آرایی‌هایی مانند ساخت نخلستان، رود و.. در مقیاسی کوچکتر نسبت به میدان کربلا است تا بدین ترتیب صحنه برای مخاطبین باور پذیرتر باشد. یکی از بزرگ‌ترین تعزیه‌های میدانی ایران که به ثبت ملی فرهنگی رسیده است هز ساله در ایام دهه محرم با حضور ده‌ها هزار نفر بیننده در روستای صحرارود شهرستان فسا در استان فارس برگزار می‌شود.
مهین اسپهد اعظم هز بر از دوده آدم مسالک دان ملایک دم حقایق دان دقایق جو
در لباسی خانه ای آراستی کز شوق ان طاق از رق می کند شق در هز زمان چرخ برین
کو حوصله نگاه ساقی مست است و هز ار پیشه دارد
سودای دگر نیست میان خط و زلفش هز فتنه که شد بر سر آن چاه ذقن شد
من بناخن سینه را هز گه خراشم همچو چنگ در سماع و مستی آرم بر فلک ناهید را
مه چسان از مهر گیرد نور هر شب بر فلک مهر هم ز انسان بگیرد نور هز روز از مهت
وصف صنعت کز لب هز ذره می ریزد برون نطق را در معرض عقداللسان انداخته
بفریاد دل زارم رس ای دلدار دلداران ببویت فیض در دنبال هز دلدار افتاده