نیم راه

معنی کلمه نیم راه در لغت نامه دهخدا

نیم راه.( اِ مرکب ) وسط راه. میان راه. بین راه :
ز کاخ دلارای تا نیم راه
گهر بود و دیبا و اسب و کلاه.فردوسی.از دو سندان چار دندان زحل در هم شکست
جفته ای کزنیم راه آسمان افشانده اند.خاقانی.چنان رفت و آمد به آوردگاه
که واماند از او وهم در نیم راه.نظامی.|| ( ص مرکب ) که در دوستی ثابت قدم نیست. که شرط وفا به جا نیارد. که تا آخر با تو همدمی و همراهی نکند: یار نیم راه. رفیق نیم راه. نیز رجوع به نیمه راه شود.

معنی کلمه نیم راه در فرهنگ عمید

وسط راه، میانۀ راه.

جملاتی از کاربرد کلمه نیم راه

ترسم چو آوری تو زبالا به زیر تیغ از برق آه من شکند نیم راه تیغ
از دو سندان چار دندان زحل درهم شکست جفته‌ای کز نیم راه آسمان افشانده‌اند
سپهرگفتی فرسوده‌گشته از رفتار بمانده بهر سکون را به نیم راه اندر
با تو عقل ار چه بس دراز استد از تو در نیم راه باز استد
تا بر جبین مه نزنی گوشه کمان در نیم راه همت خود بازکش عنان
ز طول او به نیم راه بگسلد فراز او مسافت سمای او
بِدَر این حجاب و آخر بِدَر آزِ ابر چون خور که تَمَدُّن ار نیایی تو به نیم راه ماند
ز کاخ دلارای تا نیم راه درم بود و دینار و اسپ و سپاه