نیم تخت

معنی کلمه نیم تخت در لغت نامه دهخدا

نیم تخت. [ ت َ ] ( اِ مرکب ) تختی که بالای آن می خوابند. دارابذین. دارافرین. ( ناظم الاطباء ). تخت کوچک که از یکسو دیوار ندارد و بر آن توان نشستن و پایها آویختن. نیم کت. ( یادداشت مؤلف ). || ( اصطلاح کفاشی ) قطعه چرم یا لاستیکی که بر کف کفش مستعمل کوبند دوام آن را، یابرای پوشاندن سوراخی که در تخت کفش پدید آمده است.

معنی کلمه نیم تخت در فرهنگ عمید

= نیمکت

معنی کلمه نیم تخت در فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - نیمکت . ۲ - تختی کوچک که بر بالای آن خوابند .

جملاتی از کاربرد کلمه نیم تخت

برتخت شه  نیم تخت ز زر نشسته بدو رستم نامور