معنی کلمه نیشه در لغت نامه دهخدا
نیشه. [ ن َ / ن ِ ش َ / ش ِ ] ( اِ مصغر ) نیچه. نی خرد که شبانان نوازند. ( از انجمن آرا ). نای نواختنی. ( ناظم الاطباء ). توتک. یراعه. ( یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نیچه شود :
چون نیشه ضمیر من آوا دهد برون
جان معزّی آنجا معزی کند به رقص.خاقانی.با تاج خسروی چه کنی از گیا کلا
با ساز باربد چه کنی نیشه شبان.خاقانی.زآن نی که از آن نیشه کنی ناید جلاّب.خاقانی ( از انجمن آرا ).شبانی بیابانی آمد ز راه
نیی دید بررسته از قعر چاه
به رسم شبانان از او نیشه ساخت
نخستش بزد زخم و آنگه نواخت.نظامی.|| نای انبان. ( ناظم الاطباء ).