معنی کلمه نیازیدن در لغت نامه دهخدا
برآتش بنه خواسته هر چه هست
نگر تا نیازی به یک چیز دست.فردوسی.چو بخشنده باشی و فریادرس
نیازدبه تاج و به تخت تو کس.فردوسی.قدح ز اشتیاق تو بگریست خون
که دستی سوی او نیازیده ای.سراج الدین قمری.|| نیفکندن و نینداختن. || ناله نکردن. ننالیدن. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).
نیازیدن. [ دَ ] ( مص ) خواستن و درخواست کردن چیز لازم و ضرور. ( ناظم الاطباء ). مصدر جعلی است از نیاز + یدن. رجوع به نیاز شود. || نگریستن. ( ناظم الاطباء )؟